توضیح پایان Assassin’s Creed Mirage دعوت میکنم تا به توضیح پایان Assassin’s Creed Mirage و ارتباط آن با سفر باسیم در Valhalla بپردازیم:
در پایان Assassin’s Creed Mirage، ناتالی آرمسترانگ تصمیم میگیرد به گذشته سفر کند تا از نابودی احتمالی بشریت جلوگیری کند. این تصمیم به عنوان یک میراثبردار نمایان میشود و نشان از تضحیات وی در حفظ مردمان است.
این واقعه ارتباطی با سفر باسیم در Valhalla دارد. در Valhalla، باسیم یکی از مهمترین شخصیتها در داستان است و نقش او به عنوان یک عضو از سلسلههای پیشینتر میراثبردارها بسیار مهم است. او نیز تصمیم به سفر به گذشته میگیرد تا از مردمانش در مواجهه با تهدیدهایی از جنسیس (نهادی شیطانی) محافظت کند.
بنابراین، پایان Assassin’s Creed Mirage به طور کلی به داستان سلسلهی Assassin’s Creed و اتفاقات در دنیای بازی ارتباط دارد و از نیروهای میراثبرداری برای حفظ تاریخ و آیندهی بشریت خبر میدهد.

میراث واقعی باسیم
میراث واقعی باسیم همه چیز زمانی آغاز میشود که باسیم به روبهروی هدف آخرین ترور، قابیها، معروف به سرپیچ از مار، قرار میگیرد. اما به جای اینکه فقط او را از بین ببرد، او تعقیب باسیم میکند و در نهایت آنها روبهرو میشوند.
فرزند ضالمانه ما رسیده است، اما هنوز نمیداند چه چیزی است، او میگوید، نخستین اشارهای به پاسخ تمامی سوالهای باسیم میدهد. او میگوید او چیزی بیشتر از مردی است و این دانش که وارث چیزی زیر آلاموت است. او از زمانی که پسرش لمس باسیم باعث فعال شدن سفالکاری در کاخ زمستان شد و نهال خلیفه را به قتل رساند، میداند که باسیم ویژگیهای ویژهای دارد و از آن زمان منتظر بود که وی به نزدیکی او بیاید. قابیها از باسیم به عنوان ارتباطی با ایسوهای باستانی که پیش از آمدن انسانها جهان را اداره میکردند، اطلاع دارد، و این اطلاع را قبل از خود باسیم دارد.

اما پیش از اینکه بتواند جزئیات بیشتری را بداند، روشن قابیها را به قتل میرساند و میگوید که او دارد سم صحبت میکند.
اگر مسیری را که او برای تو پیشنهاد کرده است دنبال کنی، خودم تو را خواهم کشت، روشن میگوید، به وضوح با هدف حفاظت هم از باسیم و هم از اعضای مخفی.
به جای سفر مستقیم به آلاموت، باسیم به جای آن به سمت نهال میپیچد، که برای پیچیدگی پایان Assassin’s Creed Mirage بسیار مهم است.
به کیفیت واقعی من، بیشتر از این وجود دارد، باسیم به نهال میگوید و وقتی سعی میکند از او جدا شود تا به آلاموت برود، او خط زیر را میگوید که در نهایت نقش مهمی را ایفا میکند:
جایی که تو میروی، من نیز خواهم رفت. جایی که تو استراحت میکنی، من نیز دراز خواهم کشید. من همیشه پشت تو خواهم قدم زد. تو هرگز تنها نیستی.

به طبع، وقتی باسیم به آلاموت میرسد، متوجه میشود که اعضای مخفی توسط نگهبانان دستهای مرتبط با تاهیری در حال حمله به آلاموت هستند. ریحان، سرپرست اعضای مخفی، بعد از اینکه باسیم را از اعدام نجات میدهد، متوجه میشود که آنها راهی برای باسیم خودش باز کردهاند. سازمان از تاهیریها استفاده کرد تا آلاموت را تخریب کند چرا که تو کلید آنها هستی، ریحان میگوید.
باسیم فکر میکند کشف آنچه در زیر آلاموت است، کلید ایجاد مزیت برای اسسینها در جنگ با سازمان است. وی بدون شک با نیتهای نیکو به منظور حفاظت از اعضای مخفی به آلاموت میرود، حتی اگر در نهایت روشن شود که او فکر میکند وی برای چیزهای بهتر سرنوشتساز است. خوب این است که با وجود جنگ و تضادهایشان، باسیم به خاطر رهنمودهای نهال، روشن را به قتل نمیرساند. بعداً، به دلیل اقدامات باسیم، روشن خود را از اسسینها ترک میکند.
باسیم و ایسو

همچنین، هنگامی که باسیم در معبد ایسو حرکت میکند، اکنون نهال تمام پاسخها را دارد، از جمله اینکه خون باسیم کلید باز کردن در است. وقتی وارد مرکز معبد میشود، یک ساختار فلزی عظیم با یک قفسه یا پاد درون آن پیدا میکند. باز کردن آن، نهال را درون مییابد و ناگهان متوجه میشود که نهال در واقعیت هیچ وقت در آنجا نبوده است. باسیم بود که ابتدا خلیفه را در کاخ به قتل رساند و نهال فقط یک قسمت از وی بود.

در اینجا اتفاقات یک کم پیچیده میشوند. با یک نوبه مشابه به فيلم Fight Club، نهال در واقعیت یک فرد منحصر به فرد نیست، بلکه در واقعیت یک قسمت از باسیم است. نهال از ابزار موجود در کاخ استفاده میکند تا یک نوع دیدگاه را باز کند، جایی که میتوان دید که یک مرد توسط مرد دیگری که بزرگتر است مورد حمله قرار میگیرد. من فرض میکنم این ابزار مشابه یک مهر حافظه است، که یک دستگاه ایسویی برای ذخیره خاطرات استفاده میشود که در بازیهای دیگر سری Assassin’s Creed دیده شده است.
باسیم به سرعت متوجه میشود که واقعاً او خود آن شخصی است که تحت حمله قرار دارد، اما نه به عنوان خودش، بلکه به عنوان نسخهای پیشین از خودش. اگر شما بازی Assassin’s Creed Valhalla را نبازی کرده باشید، میدانید که باسیم در واقعیت لوکی است – خدای بازیگوش و آورنده پایان دنیا در اساطیر اسکاندیناوی – و توسط پدرش، اودین، شکنجه میشود. یا به عبارتی دیگر، این تفسیری است که من از آن داشتم و بازی کردن Valhalla. اما در مورد اینکه اودین در نهایت کیست، در واقعیت ایوور، قهری از بازی Assassin’s Creed Valhalla، است. همانطور که گفته شد، واقعاً پیچیده میشود.
به سوی آینده

به عنوان بخشی از فرآیند صلح با آنچه در دیدگاه یا خاطره میبیند، باسیم با جنی که در تمام بازی او را همراهی کرده بود در عالم سایهای که او را ترسانده بود مواجه میشود. این مکان به وضوح نمایانسازی جسمانی از خاطرات لوکی است که باسیم تا به این زمان تنها به درستی درک میکند. جنی پس از مواجهه با او حل میشود و سپس در معبد ایسو با نهال یکپارچه میشود. به نظر میرسد که این نقطهای است که باسیم درک میکند که واقعاً کیست و اگرچه جسماً هنوز باسیم است، آگاهی او در واقعیت لوکی است که با ترکیب خود و نهال نمایان میشود.
تمام عمرم با اینکه کیستم و کیستم قرار بود شوم دست به دست شدم، باسیم به نهال میگوید. و تو همچنان اینجا بودی، تمام این مدت. آن نیمهای از من که دنبالش نکردم. تابعی از اونچه که یکبار بودیم.
از آنچه که هنوز یک بار دیگر خواهیم بود، نهال اضافه میکند. خیلی چیزهای دیگر برای ما در انتظار است. دنیایی جدید.

البته این امر برای آینده باسیم خوب نیست، و هر چند او به سرعت به اعضای مخفی باز میگردد – اکنون تحت توجه ریحان به عنوان منتور او، زیرا روشن ترک کرده است – اما درون او تاریکی وجود دارد که عقاب او، اکیدنو، به سرعت آن را متوجه میشود. این پرنده چنگک میزند وی را در صورت میگزارد و یک جریان خون روی گونهاش ترک میکند.

با اتمام صحنهی نهایی و نمایش اسامی پس از آن، شما به نقطهای در بغداد باز میگردید، به مرحلهای که قبل از اتمام ماموریت ترور نهایی بوده و این به شما فرصت میدهد که ادامه دهید و شهر را بیشتر بررسی کنید. حتما مطمئن شوید که انواع جمعآوریها مانند قطعات رمزی مرموز Assassin’s Creed Mirage و معماها را به دست آوردهاید، از جمله معمای ترکشده Assassin’s Creed Mirage.